مروی کوتاه بر زندگانی سردار شهید رضا زلفخانی
بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم
( فَلْیُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یَشْرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا بِالْآخِرَةِ وَمَنْ یُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیُقْتَلْ أَوْ یَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا ) ـپس کسانی باید در راه خدا جهاد کنند که (دست از جان شستهاند و) زندگی این جهان را به آن جهان میفروشند. و هر کس در راه خدا جهاد کند و کشته شود یا فاتح گردد، زود باشد که او را اجری عظیم دهیم.(آیه74سوره نساء)
سر عاشق که نه خاک در معشوق بود
کی خلاصش بود از محنت سرگردانی
( حافظ شیرازی )
سرداری دلاور ازخیل سرداران غیور وپاکباز استان زنجان
سردارپاسدار شهید رضا زلفخانی
معاونت مخلص و شجاع گردان حضرت حر(ره) لشگر31 عاشورا در عملیات عاشورائی بدر
( اسفندماه 1363 ـ عراق ـ شرق رودخانه دجله)
مروی کوتاه برزندگانی پرازحماسه سردار شهید رضا زلفخانی :
سردارشهید رضا زلفخانی در سال 1338 در خانواده ای مستضعف وکشاورز در روستای ینگجه از توابع شهرستان زنجان چشم به جهان گشود وبعدازطی دوره ابتدائی در مدرسه روستا به دلیل مشکلات مالی از ادامه تحصیل بازماند،رضا بقدری عاشق درس خوندن بود که با تموم محرومیت ها ومشکلات،بعدازدوسال ترک تحصیل به شهرزنجان آمده ودوره راهنمائی را در مدرسه انوری با موافقیت به پایان میرساند،اماازبدی روزگاردوباره غول فقر ومحرومیت به سراغ خانواده اش آمده ورضاهم بناچارترک تحصیل کرده وبعدازیک سال واندی تاخیر، دوره دبیرستان را بصورت شبانه شروع میکند،اما هنوز سال اول را تموم نکرده که دوباره اوضاع مالی خانواده خراب میشود و رضاهم برای کمک به مخارج خانه،بلافاصله ترک تحصیل کرده و بعنوان کارگر ساده درکارخانه مینو مشغول بکار میشود .
شهیدزلفخانی که ازکودکی درس آزاده گی وآزادمردی را درمکتب سرخ عاشورا آموخته و همچون مولایش حضرت سیدالشهدا(ع) مرگ سرخ را بهتراززندگانی درسایه ظلم وننگ میدانست از همون ایام نوجوانی با جوروبی عدالتی های خاندان کیثف پهلوی وخان و خانچه هاشان شروع به مبارزه عملی وکلامی نموده وبنا به گفته بعضی ها چندبارهم درنبردودرگیری با مزدوران خوانین منطقه جراحات شدتی برمیدارد و همین روحیه حق خواهی و حق گوئی اش موجبات آشنائی با حضرت امام(ره) را فراهم نموده ویه روز موقع رفتن به سرکار تو اتوبوس با یک روحانی انقلابی همسفرشده ودرطول مسیر بقدری ازاوضاع وخیم کشور و ظلم و ستمی که در حق مردم مظلوم و مستضعف میشه باهاش صحبت میکنه و حرف میزنه که روحانی حسابی باهاش گرم میگیره و هنگام پیاده شدن ازاتوبوس یواشکی چندتا کتاب ازحضرت امام(ره) و آیت الله مطهری بهش هدیه میده و ازش میخواد پنهانی مطالعه شون بکنه .
رضا هم که برای شناخت راه صحیح و درست مبارزه بال و بال میزد،بی درنگ ودرکمال پنهان کاری در منزل و کارخانه مشغول خواندن کتاب ها شده و کم کم با طریق پاک وخدائی امام (ره) آشنا شده و چنان دل باخته وشیفته افکارالهی و آرمانهای مقدسش میشود که بدون ترس و وحشت ازحبس و آزاروشکنجه عوامل رژیم و مزدوران ساواک خونخوار نم نم شروع به فعالیت های انقلابی و اسلامی در روستا و محل کارمیکند و بعدازمدتی با اعمال و سخنان اسلامی و انقلابی اش چنان جوی در محیط کارخانه ایجاد میکنه که از سوی ریاست کارخانه، عناصر شلوغ و نامطلوب تشخص داده شده و درکمال ناجوانمردی از کار اخراج میشود .
رضا بعدازمدتی بیکاری با اجبار مجبور به رفتن به خدمت سربازی شده و اوائل سال 1357 جهت طی دوران سربازی به پادگانی درشهرستان شیراز اعزام میشود،اما خیلی طول نمیکشد که درزمستان همون سال بدلیل فرمان حضرت امام (ره)مبنی برعدم خدمت به رژیم ظالم پهلوی بی درنگ ازپادگان فرارکرده و دلیرانه وعاشقانه به خیل امت انقلابی می پیوندوتا پیروزی انقلاب همچون سربازی فداکار،شبانه و روز خود را وقف راه و رسم پیرجماران میکند.
شهید زلفخانی بعدازپیروزی وبه ثمرنشستن نهال نوپای انقلاب اسلامی با پیوستن به کمیته های مردمی جانانه ازآرمانها و اندیشه های پیرو مرادش پاسداری و حراست میکند و با درست کردن کتابخانه وپخش نوارهای سخنرانی در روستا ینگجه مشغول آموزش دینی و عقیده اتی کودکان و نوجوانان آنجا میشود.
رضا که واقعاعاشق خدمت وجانبازی درراه اسلام وانقلاب بود با تشکیل سپاه پاسداران به فرمان حضرت امام (ره) بی درنگ واردسپاه زنجان شده وبا پوشیدن کفن سبزپاسداری درخیل فدائیان جان برکف پیرجماران درآمده وبی ادعاومخلصانه،هست ونیست خود را وقف انقلاب اسلامی میکند،رضاباشروع جریانات انحرافی ضدانقلاب درمنطقه کردستان وآغازدرگیریهای مسلحانه، بی باک وجان برکف جامه رزم برتن کرده وشتابان عازم مناطق جنگی غرب کشورمیشودو مدتهادرخطوط اول نبردودرگیریهای شهرهای جوانرودوبوکان بامزدوران جیره بگیرگروهکهای ضدانقلاب جنگیده و حماسه های زیادی از خود به یادگارمی گزارد .
با یورش ناگهانی عراق به مرزهای کشور در مهرماه 1359 وآغازجنگ تحمیلی از سوی صدام دیوانه،شهید زلفخانی بدون کوچکترین درنگی کوله باردفاع وجهاد برداشته ودرقالب اولین رزمندگان وپاسداران اعزامی ازشهرستان زنجان به مناطق جنگی جنوب کشورعازم شده و جان برکف و شجاعانه درعملیاتهای افتخارآفرینی همچون فتح المبین ، بیت المقدس ، رمضان وخیبر شرکت کرده و دلیرانه ازانقلاب وخاک و بوم کشورش دفاع میکند،رضاباوجودحضورمدام در جبهه ها،دست ازفراگیری علم برنمیدارد وضمن جنگ با مزدوران بعثی با کوشش و تلاش فراوان درس خوانده و دوره دبیرستان را به پایان میرساند و باافتخار تمام دپیلم خودرا اخذ می نماید .
شهید زلفخانی انسانی مومن وپرهیزکاربودوچون با سختی ومحرومیت روزگار سپری کرده و رشد یافته بود ، بسیارهم خودساخته ودارای روحیه خستگی ناپذیر و مقاوم بودوبرای همین هم به گفته خیلی ها دراکثر لحظات سخت و دشوارعملیاتها و نبردها و پاتک ها تا آخرین لحظات جلوی مزدوران عراقی ایستاده گی میکردو با سردادن شعاروصلوات همرزمان دیگر را به استقامت و مقاومت تشویق وترغیب میکردوهمین خصوصات نترسی ودلاوریش باعث شد که سریع مورد توجه فرماندگان قرارگرفته و کم کم به رده های بالای فرماندهی گمارده شود. در ابتدا به عنوان فرمانده دسته درگردان بدر انجام وظیفه میکند و بعدازمدتی به فرماندهی گروهان منصوب شده و عاشقانه خدمت میکند تا اینکه درپائیز 1363 رزمندگان زنجانی را از لشگر17 حضرت علی ابن ابیطالب (ع)به لشگر همیشه خط شکن31 عاشورا منتقل میکنند ومعاونت گردان خط شکن حضرت حر برعهده اش گذاشته میشود وبا توجه به زمینه سازهای لازم برای عملیات بدر( اسفندماه1363ـ شرق دجله) سردارهم بنا به دستورمشغول آموزش وآماده سازی نیروهای گردان میشود .
درسوم بهمن ماه 1363 خداوندکریم نوزادپسری به رضا عنایت میکند و رضا هم بناچار به زنجان برگشته وبسیار شادمان نام زیبای میثم براو میگذارد،اما با تمام شیرینهای پدرشدن و عشق پدروپسری ،فکرجبهه وعشق میادین خون وشرف یه ثانیه هم راحتش نمیگزارد و عاقبت هم بعدازده روزدل تنگی ،به بهونه ماموریت تهران از خانواده خداحافظی کرده وسراسیمه راهی شهرستان دزفول و پادگان شهدای خیبرمقررزمندگان لشگر31عاشورا میشودو بعدازچندروز ماندن در منطقه به خانه زنگ زده و اطلاع میدهد که تو مناطق جنگی جنوبه و انشاالله حدود 40 روزدیگه برمیگرده !؟
حضور دوباره رضا درجبهه همزمان میشودبا حرکت یگانهاوگردانهای رزمی برای آغازعملیات و نیمه های شب یکشنبه 19اسفندماه 1363 عملیات عاشورائی بدر درمیان نیزارهای بلند وزیبای جزایرمجنون وحوالی شرق رودخانه دجله عراق آغازمیگردد وگردان حضرت حر هم که بعنوان خط شکن مرحله دوم عملیات انتخاب شده بود،با فرماندهی سرداران دلاوررسول وزیری و رضا زلفخانی وعباس تاران نیمه شب دوشنبه 20 اسفندماه از طریق پد ششم جزیره مجنون جنوبی وارد منطقه عملیاتی شده و بعد از شناسائی کامل محور عملیاتی رزمندگان را برای شروع مرحله دوم عملیات وگذشتن از رودخانه دجله وتصرف اتوبان العماره به بصره آماده میکنند، اما ناگهان خبرمیرسدکه محورعملیاتی عوض شده وگردان بدلیل شرایط بسیاربحرانی جناح چپ منطقه و گیرافتادن چندگردان ازلشگر 8 نجف اشرف درحلقه محاصره تانکهاو نیروهای دشمن،باید آنجا عمل نماید .
خلاصه حوالی عصرباحضورسردارشهید میرزاعلی رستمخانی فرمانده غیورتیپ اول لشگر31 عاشورا محورهای عملیاتی وموانع پیش رو خیلی فشرده وسریع برای نیروها تشریح وتوجیح شد وگردان پای پیاده به سمت نقطه رهائی حرکت نموده ونزدیکهای سحرروزسه شنبه 21 اسفندماه باهمراهی رزمندگان گردان حضرت علی اکبر(ع) لشگر31 عاشورا حمله بسوی خطوط عراقهارا آغازنمود،امامتاسفانه بدلیل هوشیاری کامل نیروهای دشمن در میانه راه در قتل گاهی خونبارگیرافتاده وهردوتاگردان در کمال مظلومیت کاملا از هم پاشیده و منهدم شدند .
امابا این وجود شهید زلفخانی به همراه تعداد اندکی از فرماندگان و رزمندگان گردان با فداکاری و شجاعت حلقه محاصره دشمن را شکسته و با فراری دادن تانکها ونیروهای عراقی خود را به کنارخاکریزرزمندگان زخمی و شهیدلشگرهشت نجف میرساند واز قرارگاه فرماندهی برای تثیبت خط تقاضای نیروی کمکی میکنند،ساعتی همانجا مقاومت کرده و منتظررسیدن مهمات وگردانهای پشتیبان میشوند،خبری نمیشود و درنهایت هم با دستور فرماندگان لشگر مجبوربه عقب نشینی شده وبا بجا گزاردن تعدادی زیادی از اجساد مطهرشهدا وپیکرهای زخمی همرزمان در میانه میدان نبرد عقب کشیده و بنابه دستور درکانال کم عمق وکم عرضی که نقطه رهائی گردان در شب عملیات بود،موضع گرفته و چندین روز متوالی،پنجاه ، شصت نفره مقابل دهها تیپ زرهی و چندین لشگرازکماندوهای گاردریاست جمهوری عراق باخون و پوست ایستاده گی نموده و با نثارجان وفداکاریهای مثال زدنی ازشکسته شدن جناح چپ منطقه عملیاتی و نفوذ تانکهای بیشمار دشمن جلوگیری میکنند .
رضا با اینکه چندبار ترکش خورده و زخمی میشود، از برگشتن به عقبه خودداری میکندومثل شیرژیان همه روزه مواقع حمله دشمن داخل کانال پائین وبالا رفته و در زیر بارانی ازترکش و گلوله ها با تکیبرویازهرا(س) ویاحسین (ع) به تک به تک سنگرها سرزده و بچه ها را به استقامت و مقاومت تشویق میکند، تااینکه روز جمعه : 24/12/ 1363بعدازسه روز نبرد نزدیک و تن به تن با مزدوران بعثی و خیل عظیم تانکهای پیشرفته شون در طی مقابله با پاتکی سنگین، ترکشی به سرش اصابت میکنه و روح پاکش تسلیم و راضی روانه بارگاه معشوق ازلی میشود . ( نامش جاوید و راهش پاینده )
رفت دلم همچو گوی ، در خم چوگان دوست
وه که ز من برگرفت ، رفت به قربان دوست
بر سر سودای دوست گر برود سر زدست
پای نخواهم کشید از سر میدان دوست
با ذکرصلواتی یاد و نام تمامی شهیدان دل باخته حق و حقیقت را گرامی داشته
و برای فرج آقا صاحب عصر و زمان (عج) دعا کنیم .
(با التماس دعا )
ادامه مطلب